خیانت

حماقت یعنی من که

اینقدر میروم تا تو دلتنگ من شوی...!

خبری از دلتنگیت نمی شود!

برمیگردم چون...

دلتنگت میشوم...!

اما...

در هیچ بندری کسی به انتظار برگشتنم نیست...

فقط گاهی بی اختیار

اسمش را که میشنوم

میشکنم.......

این روزها به دست هم پیر می شوند..!

یادش نبود روزی را که گفت گورت را گم کن

صدای نفس هایت...

در آغوش او از همین راه دور هم آزارم میدهد!!!

آرامتر نفس نفس بزن...

لعنتی...

آدم رو قوی نمیکنن...

پیر میکنن...!!!

هیچ بنده ای رو اونقدر تنها نکن که

به هر بی لیاقتی بگه عشقم...

ولی خبر نداره...

عشقش داره شاهرگ گردن یکی دیگه رو لیس میزنه....!!!

که حتی...

نای

اعتراض

هم نداری...

بگذارید روی شانه ام...

شانه ای که سر میخواست...

سری که شانه میخواست...

هر دو را به آرزویشان برسانید...

فقط یک نفر لبخند مرا خواست

او (عکاس) بود که آن هم (پولش) را گرفت

خراب به اندازه همان قاضی که متهم اعدامی اش...

رفیقش بود...

همه جا صحبت از ترکشه...

دلـم گرفتــه اسـت یــا دلـگیــرم یـا شایـد هـم دلـم گیـر اسـت

نمــی دانــم …

اصـلاً هیــچ وقـت فــرق بیــن اینــها را نفهـمیــدم

فقـط مـی دانـم دلـم یـک جـوری مـی شـود

جــوری کـه مثــل همیــشـه نیــسـت

دلـم کـه اینـطــور مـی شـود ، غصـه هـای خــودم کـه هـیچ ،

غصـه ی همــه ی دنیــا مـی شـود غصـه ی مـن

بعــد دلــم بـدجــور غروب زده میشود

ماندنم درد دارد

رفتنم توان میخواهد

و من توان درد ندارم...

دلـــم کــُمـا مـــي خـــواهــد....

از آنــهـايـــي که دکـتـر مـــي گــويــد:

 مــتـــاســـفـــم....

فــقـط بــراش دعا کـنـيـد...

ﺗﻨﻔــــﺮ ؟!

ﻧــــﮧ !

ﺑﻰ ﺗﻔــﺎﻭﺗــﻤــــ

ﻫﻤﻴﻦ ﺍﺯ ﺳﺮﺗــــم ﺯﻳـــﺎﺩﻯ ﺍﺳﺘـــ ...

محبت زیادی همیشه آدم ها را خراب میکند!!

گاهی آدم ها میروند!!

نه برای اینکه دلیلی برای ماندن ندارند!!

بلکه آنقدر کوچک اند!!

که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند!!

حکایت عجیبی دارد این اشـــــک ! ! !

کافیست حروفش رابه هم بریزی

تا برسی به "کــــــــاش" . . .

آن که بخاطرش قلبت راشکستم...

تنهایم گذاشت....

دنبال “مخاطب خاص” نوشته هایم نباش !


ارزش “خاص بودن” را نداشت . . .

گفته بودم لب تر کنی برات میمیرم...

اما نه به قیمت اینکه...

لبانت را با دیگری تر کنی...!!!

اونیکه دوسش داری بشینه کنارت...

از اونیکه دوسش داره برات بگه...